دختر طلایی مامان الینا

بالاخره اومد روز واکسن 18 ماهگی .... وای خدایا خودت کمک کن دخترکم اذیت نشه ...

در این عکس دختر طلا مشغول اشپزی برای مامان جانشان می باشند: ...

بدون شرح .... ...

دوستای گلم اسامی داورهام اعلام شد شکر خدا همون شد که می خواستم ممنونم از دعاهاتون عزیزانم مخصوصا از مامان فزرانه,مامان عاطفه,مامان محبوبه و تمام شما دوستای خوبم که تجلی لطف خداوند در زندگی من هستین ...

عروس خانوم قبل از رفتن به عروسی عروس خانوم در حال استراحت رو مبل عروس خانوم  در حال قر دادن... ...

به نظرتون لذت بخش تر از این امکان داره؟ ...

دیروز با دختر طلا نشسته بودیم پای تلویزیون و منتظر شروع سریال وزین و زیبای   عمارت سراب بودیم که گفتیم مامانی بذار چند تا عکس جدید برای وبلاگت بگیرم بعد دختر طلا هم که جدیدا می دونه دارن ازش عکس میگرن این ژست خوشگل رو برای مامان جونش گرفت: ما هم ذوق زده شدیم و گفتیم الهی مامان فدات شه بذار یه عکس دیگه بگیرم...   عکس رو که دیدم گفتم نه مامانی این زیاد خوشگل نشد یه ژست دیگه بگیر که با این صحنه مواجه شدم!!! ...

دوستای گلم برام دعا کنین فردا داورای رساله ام مشخص میشن ...

جمعه شب خانم طلا به اتفاق مامانی و بابایی تشریف بردن هایپرمارکت پرسون که تعدادی عکس از این واقعه به شرح زیر موجود می باشد: در این عکس دختر طلا را همراه با سس گوجه ملاحظه می کنید که تحت هیچ شرایطی حاضر به تحویل ان نمی شد... در این عکس نیز بعد از تحویل گرفتن  سس به روشهای که همه مامانا می دونن لج کرده و حاضر به ترک محل نبود... تا بالاخره با هزار قربان صدقه و البته تحویل مجدد سس تصمیم به همراهی با ما گرفتند! ...

ما شب جمعه عروسی پسر  عمه فروغ دعوت بودیم ولی...انگار عروس خانوم گم شده... ای وای ...حالا چیکار کنیم هنوزم داره میگرده... اخی خدا رو شکر عروس خانم پدرجونشو پیدا می کنه و باهم میان تو سالن... در اخر هم با هم یه عکس یادگاری میگرن و همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه منتظر عکس های دیگه عروس خانم باشید! ...