خاطرات بارداری
خوب یادمه دهم ماه مبارک رمضان سال 1390بود خیلی حالم بد بود اونقدر که اورن روز روزه نگرفتم وقتی رفتم سرکار از شدت سوزش معده مجبور شدم زودتر بیام خونه تو راه گفتم خب یک شربت انتی اسید بگیرم به خاطر روزه داری معده ام داغون شده!!!!بعد که رفتم داروخانه با خودم گفتم حالا یه بیبی چک هم بخرم شاید خبری بود ولی اصلا احتمالش رو نمی دادم وقتی رسیدم خونه بلافاصاله تست باداری گرفتم و ....خدای من دو خطش رنگی شد یعنی من داشتم مامان میشدم باورم نمیشد چون مدتی بود که به خاطر باردار شدن قرص مصرف میکردم ولی هیچ نتیجه ای نداشت برای همین قرص ها رو قطع کرده بودم و به فکر استفاده از روشهای دیگه بودم ولی خداوند متعال اینطوری لطفش رو شامل حال من و همسرم کرده بود به م...
نویسنده :
مامان الینا
10:59
بدون عنوان
معرفی
سلام من الهه هستم مامان الینا چند روز پیش با این وبلاگ اشنا شدم و تصمیم گرفتم علی رغم اینکه خیلی گرفتارم خاطراتم رو برای دخترم بنویسم تا بدونه چقدر دوستش دارم و انتظار اون روزی رو می شکم تا بتونم باهاش درد و دل کنم
نویسنده :
مامان الینا
10:11